واژه مرد

راستی مرد واژه نیستم درد واژه دارم

واژه مرد

راستی مرد واژه نیستم درد واژه دارم

دخال

 

 

در آرامش خود آرام بگیر

و گاه گاهی

با همان آرامش همیشگی 

 به سراغم بیا

                  درخواب 

                 و نا آرامم کن

و با دستهایت

                    که اسوه آرامش اند

                   دوباره خوابم کن

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سایه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:40 ق.ظ

مرسی ممد جان از لطفت.همه خوبن .گاهی وقت کردی نظرتو راجع به کارام بنویس.خوشحال میشم. البته من هرگز نتونستم جدی کار کنم. اما هنوز یه کمی زنده ام.با زبانم مشکل دارم .کم کاری میکنم .در هر صورت خیلی خوش حالم کردی. پایدار بشی کاک ممد.

مرثیه ای برای یک رویا جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:48 ق.ظ http://liku.blogfa.com

می دانم که که دوستی هستی که من در جایی از دورها گم کرده ام.کدام ممدو؟ نمی دانم اما احساسم می گوید با تو ردر وطن سرودها یمان هم خانه بوده ایم..یا شاید در کاروانسرای ترانه ای هم گپ. در هر حال تو صاحب اختیاری برای شعرهام...می خواهمت....
شعرهات فوق العاده بودند.....

شیرین دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://baharnarang1988

اشتباه
او گفت خاطرت هست به تو نگاه کردم
آن شب به خاطر تو کلی گناه کردم
گفتم چطور زیبا چیزی شده مگر ؟ گفت
قدری شبیه اویی من اشتباه کردم

خاکی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:04 ب.ظ http://lost2love.blogfa.com

بگذار آرام باشد پس از این سالهای نا آرامی که درد را درخویش فرو خورد ولبخندش همیشه تسکین دردهایمان بود.یادش همیشه زینت سینه هایمان خواهدبود.روحش شاد و یادش گرامی باد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد