واژه مرد

راستی مرد واژه نیستم درد واژه دارم

واژه مرد

راستی مرد واژه نیستم درد واژه دارم

به بهانه نوروز

 از وطنت می گریزی   

 که به کجا گریخته باشی برادر

امروز میگریزی و فردا روز بر خواهی گسیخت 

بی خیال مرزها هم اگر بشوی به خیالت که مرزها بی خیالت میشوند  

 باز تو را بر خواهند گرفت 

و به خطوط خودت بر می کشند 

و این برایش اب خوردن است  

تو و زمان یاریش میکنید 

که راضیت کنند که بیقرار شوی 

جرا که انجه را که اکنون در بی انی فرداروز نخواهی خواست 

 

طغیان مکن برادر  

اکسیر زمان گریزنابذیر است